برای اینکه نوجوانان بتوانند بهترین بزرگسالانی شوند که میتوانند باشند، پژوهشگر خانواده الن گالینسکی میگوید که ما باید نحوه نگرشمان به دوران نوجوانی را دوباره تعریف کنیم.
الن گالینسکی، پژوهشگر خانواده، در حال انجام یک پروژه تحقیقاتی بزرگ درباره دوران نوجوانی بود و به دنبال عنوان مناسبی برای این پروژه و کتابش بود. او “سالهای پیشرفت” را به عنوان عنوان مناسب انتخاب کرد. دلیل این انتخاب این است که دوران نوجوانی واقعاً زمانی است که مغز به سرعت در حال توسعه است و به شدت تحت تأثیر محیط قرار میگیرد. در این دوران، نوجوانان به دنبال تجربیات جدید هستند، ارتباطات را میسازند و تقویت میکنند و مهارتهای اساسی زندگی را که در آینده به کار خواهند برد، شکل میدهند.
از زمان تأسیس حوزه توسعه نوجوانی در سال ۱۹۰۴، پژوهشگران به نوجوانی به عنوان دورهای از “طوفان و استرس” نگاه کردهاند. اما گالینسکی معتقد است که انتظارات ما، چه منفی و چه مثبت، بر رفتار نوجوانان تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، اگر ما نوجوانی را به عنوان دورهای پر از چالش و استرس ببینیم، احتمالاً این نگرش ما بر رفتار و تجربه نوجوانان تأثیر منفی خواهد گذاشت. اما اگر ما بتوانیم درک خود را از این دوران تغییر دهیم و به جای آن که آن را با ترس و نگرانی ببینیم، آن را به عنوان یک دوره رشد و پیشرفت بپذیریم، میتوانیم به نوجوانان کمک کنیم تا بهترین نسخه از خودشان شوند. به این ترتیب، گالینسکی بر اهمیت تغییر نگرش ما نسبت به دوران نوجوانی تأکید دارد تا بتوانیم به نوجوانان کمک کنیم تا از این دوره به خوبی عبور کنند و به بزرگسالان موفق و سالمی تبدیل شوند.
طی بیش از نه سال، گالینسکی بیش از ۱۶۰۰ نفر از کودکان و نوجوانان بین ۹ تا ۱۹ سال و والدین آنها را مورد بررسی قرار داد و از آنها پرسید که چه چیزی را میخواهند به بزرگسالان درباره افراد همسن خود بگویند. او امیدوار است که والدین و بزرگسالان دلسوز پیامهای آنها را جدی بگیرند.
پیام اول از جوانان این است: “رشد ما را درک کنید.” وی می گوید در نظرسنجی ملی که انجام دادیم، از والدین پرسیدیم، “اگر یک کلمه یا عبارت برای توصیف مغز نوجوانان داشتید، آن چه بود؟” تنها ۱۴درصد از والدین از کلمات مثبت برای توصیف مغز نوجوانان استفاده کردند. شایعترین کلمهای که ۱۱درصد از والدین استفاده کردند، “نابالغ” بود و ۸ درصد دیگر نیز از کلمات مشابهی استفاده کردند. پیام الن گالینسکی به این معناست که بسیاری از والدین و بزرگسالان، نوجوانان را به عنوان افرادی ناقص یا ناتوان در مقایسه با بزرگسالان میبینند. او اشاره میکند که وقتی از والدین خواسته شد یک کلمه یا عبارت برای توصیف مغز نوجوان بیاورند، اکثریت از کلمات منفی استفاده کردند، مانند “نابالغ”. این نشاندهنده نگرش منفی نسبت به نوجوانان است.
گالینسکی میگوید که این نگرش نادرست است و ما نباید نوجوانان را به عنوان “بزرگسالان ناقص” ببینیم. همانطور که ما کودکان نوپا را به عنوان پیشدبستانیهای ناقص نمیبینیم، باید نوجوانان را نیز به عنوان افرادی در حال رشد و پیشرفت ببینیم که در مراحل مختلف توسعه خود هستند و نه ناقص یا ناتوان. او تأکید میکند که درک و احترام به روند رشد و توسعه نوجوانان اهمیت دارد و والدین و بزرگسالان باید این موضوع را جدی بگیرند.به عبارت دیگر، ما نباید نوجوانان را تنها به خاطر اینکه هنوز به بزرگسالی نرسیدهاند، کمارزش یا ناقص بدانیم.
این جمله بیان میکند که نگرش بسیاری از بزرگسالان نسبت به نوجوانان این است که آنها هنوز به مرحلهای نرسیدهاند که به طور کامل پذیرفته شوند و به عنوان “بزرگسال” تلقی شوند. این نگرش اشتباه است و باعث میشود که ما از درک و حمایت صحیح از رشد و توسعه نوجوانان باز بمانیم.
الن گالینسکی تأکید میکند که باید به جای تمرکز بر نقصهای نوجوانان، به رشد و پیشرفت آنها توجه کنیم و آنها را به عنوان افرادی با پتانسیل و تواناییهای فراوان ببینیم که در حال گذر از یک مرحله مهم زندگی خود هستند.
نوجوانان نیاز دارند که کاوشگر و ماجراجو باشند. آنها باید قادر باشند به سرعت واکنش نشان دهند و بفهمند که یک وضعیت ایمن است یا خیر. این نیازی است که آنها برای بقا باید انجام دهند. بخش قابل توجهی از تحقیقات در مورد نوجوانان بر روی خطرات منفی مانند مصرف مواد، نوشیدن الکل و اتخاذ تصمیمات اغلب “احمقانه” تمرکز داشته است. مردم معمولاً از این پرسش میکنند: «آیا نوجوانان این تصمیمات را به این دلیل میگیرند که احساس میکنند مصون از خطر هستند؟» این صحیح نیست. تحقیقات انجام شده توسط رن دال از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی نشان داده است که وقتی جوانان کارهایی از این دست انجام میدهند، به خطرات بیشتری توجه میکنند و در حال یادگیری هستند که چگونه وارد دنیای بزرگسالان شوند و به طور مستقل مسئولیتپذیری بیشتری پیدا کنند. این فرآیند را محقق به عنوان “یادگیری شجاعت” توصیف کرده و این ویژگی به عنوان یک صفت مثبت و قابل تحسین در سطح جهانی شناخته میشود.
“پیام دوم این است: «با ما صحبت کنید، نه برای ما.» این جمله به معنای اهمیت گفتوگو و تعامل واقعی با نوجوانان است. وقتی با نوجوانان صحبت میکنیم، باید به دیدگاهها و احساسات آنها گوش دهیم و آنها را در فرآیند تصمیمگیری مشارکت دهیم. این کار به آنها نشان میدهد که برای نظراتشان احترام قائل هستیم و آنها را مهم میدانیم. نوجوانان نیاز دارند که نوعی اختیار داشته باشند تا یاد بگیرند چگونه برای خودشان تصمیم بگیرند. آنها در این مرحله از زندگی خود نیاز دارند که نوعی از استقلال و اختیار داشته باشند. این به معنای این است که باید فرصتهایی برای آنها فراهم کنیم تا بتوانند تصمیمهای خودشان را بگیرند و از اشتباهات خودشان یاد بگیرند. این کار به آنها کمک میکند که اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند و مهارتهای تصمیمگیری خود را تقویت کنند.منظورم این نیست که همه چیز را به آنها واگذار کنید، بلکه باید سطح مناسبی از خودمختاری پیدا کنند. دادن استقلال به نوجوانان باید در حد مناسبی باشد. یعنی نه اینکه همه چیز را به آنها واگذار کنیم و نه اینکه همه چیز را کنترل کنیم. پیدا کردن تعادل بین این دو، مهم است. به عنوان والدین یا معلم، باید بدانیم که چه مقدار از استقلال برای هر نوجوان مناسب است.آنها درست میگویند که «فقط به ما نگویید چه کار کنیم.» نوجوانان نمیخواهند که فقط دستورات و فرامین دریافت کنند. آنها میخواهند در فرآیند تصمیمگیری و حل مشکلات مشارکت داشته باشند و نظر بدهند. این کار به آنها احساس مهم بودن و احترام میدهد.همانطور که یک نوجوان گفت: «اگر ما مشکل هستیم، پس باید بخشی از راهحل هم باشیم.» این به معنای این است که باید به آنها فرصت دهیم تا در پیدا کردن راهحلها مشارکت کنند و مسئولیت بپذیرند.بهترین نوع والدین، بهترین مداخلات و بهترین آموزشها نوجوانان را در یادگیری حل مشکلات برای خودشان درگیر میکنند، نه اینکه مشکلات برایشان حل شود.” بهترین روشها در تربیت و آموزش نوجوانان شامل درگیر کردن آنها در یادگیری حل مشکلات برای خودشان است، نه اینکه مشکلات را برای آنها حل کنیم. این کار به آنها کمک میکند تا مهارتهای لازم برای مواجهه با چالشهای زندگی را یاد بگیرند و احساس توانمندی بیشتری کنند.
این به چه شکلی به نظر میرسد و چرا باعث ایجاد تضاد میشود؟
صحبت کردن “برای” نوجوانان به این معناست که حرف زدن ما با آنها به شکلی صورت میگیرد که احساس میکنند صرفاً از بالا به پایین به آنها سخن میگویند، به طور خودکامه، یا بدون احترام و ارزش به دیدگاهها و نظرات آنها. این اغلب شامل کلی صحبت کردن ، دادن دستورات، یا ارائه نکات بدون اینکه درگیر گفتگوی دوطرفه شوند و یا نظرات و احساسات نوجوانان را در نظر بگیرند.
عواقب این نوع ارتباطات شامل:
فقدان درک: بزرگسالان ممکن است فراموش کنند که وقتی که خود نوجوان بودند اوضاع چگونه بوده است ، که منجر به یک شکاف ارتباطی میشود که در آن فرض میشود که نوجوانان مسائلی را که باید بفهمند یا بلد باشند، بدانند.
نفرین دانش: این اصطلاح به معنای سختی است که بزرگسالان دارند در تصور کردن آنچه که برایشان خیلی واضح و شناخته شده است، به گونهای که فراموش میکنند که دیگران ممکن است آن را ندانند یا درک نکنند. این موضوع معمولاً در مواقعی رخ میدهد که افراد به دلیل تجربیات و دانش زیادی که دارند، انتظار دارند که دیگران هم به همین میزان آگاه باشند. این میتواند مشابه باشد با یک پزشک که یک بیماری را با استفاده از اصطلاحات پزشکی توضیح میدهد، بدون آنکه بفهمد بیمار آنرا به درستی نمیداند. برای مثال، فرض کنید یک پزشک درباره یک بیماری خاصی صحبت میکند و از اصطلاحات پزشکی و تخصصی استفاده میکند. او ممکن است فرض کند که بیمار میتواند این اصطلاحات را بداند و درک کند، در حالی که بیمار این اطلاعات را ندارد و از مفهوم آنچه که پزشک میگوید بیخبر است. در این موارد، نفرین دانش میتواند منجر به عدم درک درست از طرف بیمار، افزایش استرس و ناراحتی شود، زیرا بیمار ممکن است احساس کند که پزشک به او احترام نمیگذارد یا درک واقعی از مشکلاتش ندارد.
به طور کلی، نفرین دانش به یادآوری این نکته کمک میکند که هرگاه با دیگران صحبت میکنیم، بهتر است به سطح دانش و فهم آنها نیز توجه کنیم و از اصطلاحات یا مفاهیمی که برای ما واضح و شناخته شده است، بدون اطمینان از آنکه طرف مقابل نیز آن را میفهمد، استفاده نکنیم.
این نوع ارتباطات میتواند منجر به درگیری شود به دلیل تفاوت در درک، احساس عدم احترام یا ناراحتی نوجوانان، و گاهی اوقات باعث مقاومت یا تعارض میشود. این ممکن است از ایجاد یک ارتباط مؤثر و فهم متقابل باعث شود، چرا که این به افتراق از نظرها یا توسعه اعتماد بین بزرگسالان و نوجوانان اجازه نمیدهد.
پیام سوم این است: “ما را بر اساس تصورات یا قضاوتهای عمومی و کلیشهای مورد ارزیابی و قضاوت قرار ندهید.” کلیشهها میتوانند به تصورات نادرست و انتظارات منفی منجر شوند که بر روی رفتار و احساسات نوجوانان تأثیر منفی میگذارند. سی و هشت درصد از نوجوانان احساساتی مانند “ما نادان نیستیم، ما باهوشتر از آنچه شما فکر میکنید هستیم، ما همه معتاد به تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی نیستیم” را بیان کردند. آنها خودشان را باهوشتر از آنچه دیگران فکر میکنند، میدانند و معتقدند که همه آنها معتاد به تکنولوژی نیستند ما را در یک گروه بزرگ قرار ندهید و نگویید که ما نسل مضطرب یا افسرده، نسل خودخواه، یا نسل کرونا هستیم. بگذارید ما همان افرادی باشیم که هستیم. هر نوجوان فردیت و ویژگیهای خاص خود را دارد و باید به این فردیت احترام گذاشته شود. تحقیقات نشان میدهند که اگر انتظار بدترینها را داشته باشیم، گاهی اوقات همان اتفاق میافتد. این به این معنا است که انتظارات منفی میتوانند به رفتارها و نتایج منفی منجر شوند .وقتی دیدگاه والدین نسبت به سالهای نوجوانی منفی بود(59 درصد از والدین کلمات منفی برای توصیف مغز نوجوانان استفاده کرده بودند) فرزندان خودشان عملکرد خوبی نداشتند. آنها بیشتر احتمال داشت که غمگین، تنها، عصبانی، یا دمدمیمزاج باشند. این نشان میدهد که انتظارات و دیدگاههای والدین تأثیر مستقیم بر روی رفتار و احساسات نوجوانان دارد.
پیام چهارم از نوجوانان این است: “نیازهای ما را درک کنید.” این جمله نشاندهنده درخواست نوجوانان از والدین و بزرگسالان برای درک بهتر نیازهای آنها است. نوجوانان میخواهند که بزرگسالان به نیازهای روانی و احساسی آنها توجه کنند. در روانشناسی، جریانی از تحقیقات به نام “نظریه خودتعیینی” وجود دارد. این نظریه پیشنهاد میکند که ما فقط نیازهای فیزیکی مانند غذا، آب و سرپناه نداریم؛ بلکه نیازهای روانی اساسی نیز داریم. این نیازها شامل موارد ذیل می باشد:
روابط مهم یا ارتباطات دلسوزانه: داشتن ارتباطات مثبت و حمایتگرانه با دیگران.
احساس حمایت و احترام: احساس این که توسط دیگران حمایت و مورد احترام قرار میگیریم.
داشتن مقداری استقلال: داشتن آزادی و استقلال برای تصمیمگیری و کنترل بر روی زندگی خود.
پیدا کردن راههایی برای کمک به دیگران: یافتن راههایی برای انجام کارهای خیر و کمک به دیگران.
من دریافتم که کودکانی که این نیازهای اساسی توسط روابطشان در زندگی قبل از پاندمی برآورده شده بود، در طول پاندمی عملکرد خوبی داشتند. این نشاندهنده اهمیت روابط مثبت و حمایتگرانه در زمانهای بحران است.
پیام پنجم این است: “ما میخواهیم چیزهای مفید یاد بگیریم.” این حرف به اهمیت مهارتهای عملکرد اجرایی اشاره دارد. افرادی که این مهارتها را دارند، احتمال موفقیت در زمینههای تحصیلی، سلامتی، ثروت و رضایت زندگی بیشتری دارند نسبت به افرادی که این مهارتها را ندارند. این مهارتها شامل :
درک دیدگاههای دیگران: توانایی درک و تجسم دیدگاهها، احساسات و نیازهای دیگران، که این امر به درک بهتر از ارتباطات و همکاری با دیگران کمک میکند.
تعیین اهداف: توانایی تعیین و تنظیم اهداف کوتاه و بلند مدت، که این مهارت انگیزه و هدفمندی در انجام کارها را افزایش میدهد.
مهارتهای ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط موثر و دقیق با دیگران، از جمله مهارتهای گفتاری و نوشتاری که در فرآیندهای تبادل اطلاعات و تفاهم کمک میکند.
همکاری: توانایی کار در تیم و هماهنگی با دیگران به منظور دستیابی به اهداف مشترک.
مواجهه با چالشها: توانایی مدیریت استرس، حل مسائل و مواجهه با چالشها و مشکلات روزمره، که این مهارتها افراد را در مقابل موقعیتهای نامطلوب قویتر میکنند.
این مهارتها بر پایه فرآیندهای شناختی اصلی مغزی مانند توجه، حافظه کاری، قضاوت و کنترل انعطافپذیری ساخته شدهاند که درک بهتری از محیط، مسائل پیچیدهتر، و مواجهه با تغییرات در زندگی را فراهم میکنند. به طور کلی، تقویت این مهارتها میتواند به افراد کمک کند تا در زندگی شخصی و حرفهای خود موفقتر عمل کنند و رضایت بیشتری را تجربه کنند.