یک پسر از مادرش به چیزهای زیادی نیاز دارد که کاملاً بدیهی هستند — عشق بیقید و شرط، وقت گذراندن با هم، یادگیری مهارتهای مختلف زندگی، و فرصت برای اشتباه کردن. اما چیزهای دیگری نیز وجود دارد که اغلب از دید ما پنهان میماند. در اینجا پنج نیاز پسر کوچک ارزشمندتان آورده شده است و اینکه چگونه میتوانید او را به یک مرد محترم، با اعتماد به نفس و فروتن تربیت کنید.
آیا تا به حال وارد اتاق پسرتان شدهاید و با خود فکر کردهاید که آیا این تقصیر شماست؟ که آیا شما به نحوی در آموزش اینکه چطور نباید مثل یک غول بی شاخ و دم زندگی کند، کوتاهی کردهاید؟
قدمهای بیشتری به داخل اتاق برمیدارید و سعی میکنید هنگام قدم گذاشتن روی لگوهای شکسته و سنگهای تیز ناسزا نگویید. با دیدن کثیفی های روی دیوار، بستههای آبنباتی که بیتوجهی زیر بالش پنهان شدهاند و پیراهنهای کثیفی که وارونه در کمدش آویزان است، از سر ناچاری لبخندی تلخ میزنید. حتی چطور این کار را کرده؟
بالاخره جرئت میکنی زیر تخت را نگاه کنی و جعبههای کفش را که بهطور مرتب چیده شدهاند میبینی. اما وقتی آنها را باز میکنی، با زبالههایی روبرو میشوی که هفتهها پیش از او خواسته بودی دور بیندازد و حالا داخل آنها پنهان کرده است.
حتی عمیقتر وارد این پرتگاه میشوی، جایی که با لباس زیر راهراه که برعکس افتاده، دستهای از حولههای نمزده که چند روز پیش نمیتوانستی پیدایشان کنی، و شیر ریخته شدهای که حالا به آزمایش علمی او تبدیل شده، روبرو میشوی.
در ناامیدیات با خود فکر میکنی که کجای کار اشتباه کردهای یا آیا او اصلاً یاد خواهد گرفت؟
دارم اتاق پسرم را در هر روز از هفته برایتان توصیف میکنم، و میدانم بسیاری از شما مادرها هم همین تجربه را دارید وقتی که وارد اتاق پسرتان میشوید.
چرا بچهدار شدید؟ آیا برای خوشحال کردن خودتان بود یا برای برآورده کردن نوعی هدف در زندگیتان؟
در حالی که معتقدم فرزندانمان شادی و خوشبختی را به زندگیمان میآورند، این فقط یک محصول جانبی از دلایل بسیاری است که برای داشتن فرزند وجود دارد. مهم است که بدانیم هدف نهایی فرزندمان در این دنیا صرفاً این نیست که ما را شاد کند، خوشبختیمان را تکمیل کند یا حتی اهداف ما را برآورده سازد.
هدف آنها این است که تبدیل به شخصیت مستقل خود شوند و آنچه خدا برای زندگیشان در نظر دارد، به انجام برسانند. فرزندان ما متعلق به خدا هستند، نه ما.
با این حال، وقتی در سنین مناسب، در طول دوره نوجوانی و بزرگسالی، آنها را رها نمیکنیم و نمیگذاریم استقلال پیدا کنند، در واقع از فرزندانمان برای خواستههای خودخواهانهمان استفاده میکنیم و در نهایت مانع از تحقق برنامههای خدا در زندگی آنها میشویم.
وقتی بیش از حد به پسر خود چه نوجوان چه بالغ و چه متأهل ، چسبیده و میخواهید در تصمیماتی که میگیرد نظر داده یا او را هدایت کنید، در واقع برخلاف فرمانی که خدا برای سلامت زندگی و ازدواج پسرتان تعیین کرده عمل میکنید؛ یعنی ترک کردن والدین و پیوستن به همسر. در مقالهای اخیر از مجله هفتگی اشپیگل – که در آلمان منتشر میشود – داستانی درباره معلمی نوشته شده بود که معتقد است افرادی که بچهدار میشوند، این کار را صرفاً به دلایل خودخواهانه انجام میدهند؛ برای ارضای امیال و خواستههای خودشان. او در نتیجهگیری خود گفته بود که بهتر است کودکان اصلاً به دنیا نیایند.
اگرچه انگیزههای او در مخالفت با تکثیر نسل صرفاً اقتصادی است — که با آن مخالفم — اما او نکته بسیار خوبی را مطرح میکند.
مردم به دلیل ارضای خواستههای خودخواهانه خود بچهدار میشوند. وقتی متوجه میشویم که داشتن فرزند یک نعمت است، نه تنها به این دلیل که برای ما شادی به ارمغان میآورد، بلکه به این دلیل که در حال انجام فرمانی از سوی خدا هستیم، بهتر درک میکنیم که رها کردن کنترل بر زندگی فرزندانمان ضروری است، نه فقط برای سلامتی و رشد آنها، بلکه برای آرامش و رفاه خودمان.
یکی از سختترین بخشهای والدین بودن این است که بفهمیم در نهایت ما کنترل کامل بر سلامتی یا زندگی فرزندمان نداریم. به دلیل عشقی عمیق و قوی که در وجود ما نهاده شده تا فرزندانمان را آنطور که نیاز دارند دوست بداریم، با چالشی روبرو هستیم که باعث ترسی واقعی میشود؛ ترس از اینکه ممکن است هر لحظه آنها از ما گرفته شوند.
فکر اینکه فرزندم از من گرفته شود یا آسیب ببیند، آتشی درونم روشن میکند که اگر بگذارم طولانی شود، ممکن است از شدت درد منفجر شوم. اگر مادر هستید، این احساس را بهخوبی میشناسید.
در خودخواهیام، دوست دارم فرزندانم هرگز رنج نکشند. اما در نهایت، این به من بستگی ندارد.
این موضوع همچنین به جنبهای سبکتر مربوط میشود، و آن رها کردن او در مسائل روزمره است. یک پسر نیاز دارد که ماجراجویی را تجربه کند، و وقتی ما مدام میخواهیم او را در امان نگه داریم، او این فرصت را نخواهد داشت.
در حد معقول، مهم است که پسرانمان زمین بخورند، زخمی شوند، خودشان به تنهایی به ماجراجویی بروند و غیره.
این موضوع به جنبه دیگری هم اشاره دارد که رها کردن آن برای یک مادر دشوار است، و آن اجازه دادن به پسرانمان برای شکست خوردن است.
آمارها نشان میدهند که کودکانی که همیشه به آنها گفته میشود چه کار کنند، به عبارت دیگر، توسط مادرانی که دائماً نظارت میکنند و اجازه نمیدهند خودشان تصمیم بگیرند، هدایت میشوند، در آینده قادر نخواهند بود که وظایفشان را به پایان برسانند یا تصمیمات مسئولانهای بگیرند.
وقتی به فرزندانمان اجازه میدهیم که شکست بخورند، به آنها چند نکته مهم را نشان میدهیم، از جمله:
اگر بپذیریم که کنترل کامل بر همه چیزهایی که برای فرزندانمان اتفاق میافتد نداریم و آنها را به این واقعیت بسپاریم، آزادی زیادی را تجربه خواهیم کرد. همچنین به آنها کمک میکنیم تا خودشان انتخاب کنند و پیامدهای این انتخابها را بیاموزند.
اگر یک چیز از والدین بودن یاد گرفتهام، این است که من کامل نیستم. من اشتباه میکنم… احتمالاً هر روز. اما اگر میخواهم پسرم متوجه شود که لازم نیست همیشه کامل باشد، باید به او نشان دهم که من قطعا کامل نیستم.
به یاد ندارم از چه سنی این موضوع را در تربیت فرزندم بهکار بردم، اما فکر میکنم از وقتی بود که او یاد گرفت مسئولیت کارهایش را بپذیرد.
با الگو قرار دادن عذرخواهی و نشان دادن اینکه عذرخواهی واقعی چه معنایی دارد، پسرمان میتواند این مهارت را برای خود بیاموزد. عذرخواهی نه تنها به آنها یاد میدهد که مسئولیت کارهایشان را بپذیرند، بلکه اگر به درستی به آنها آموزش دهیم، میتوانند از این تجربه بیاموزند که شکست خوردن نیز اشکالی ندارد.
اگر شروع کنید به فکر کردن درباره آینده پسرتان، تصور کنید که چیزهایی که به او یاد میدهید، چگونه روزی در زندگی او سودمند خواهند بود. در این مورد، آموزش فروتنی و پذیرش این واقعیت که او همیشه کامل نخواهد بود، به او کمک میکند تا در دوستیها، شغل، ازدواج و پدری فروتن باشد.
چرا فروتنی خوب است؟
به طور ساده، اگر او فروتنی داشته باشد، بسیاری از خصوصیات خوب دیگر نیز به دنبال آن خواهند آمد.
بیخودخواهی، شجاعت، مهربانی، احترام، صداقت، و بسیاری از ویژگیهای دیگر همه از فروتنی نشأت میگیرند.
پسرتان میتواند بپذیرد که کامل نیست و مسئولیت کارهایش را به عهده بگیرد، زمانی که شما، به عنوان مادرش، بتوانید بپذیرید که اشتباه کردهاید.
فروتنی به معنای نفرت از خود یا احساس گناه برای هر اشتباهی که مرتکب میشوید، نیست. گناه نباید هرگز به عنوان انگیزهای برای وادار کردن فرزندتان به انجام کاری که میخواهید، استفاده شود.
فروتنی یعنی یادگیری اینکه در این زندگی، وقتی دیگران را بر خود مقدم میدانیم، شادی بیشتری را تجربه خواهیم کرد. فروتنی رهایی از غرور و تکبر است. این پذیرش شرایط، بدون توجه به آنچه اتفاق میافتد، و قبول این است که همیشه جوابها را نمیدانید، و این اشکالی ندارد.
چه پسرتان عاشق ورزش باشد و چه به هنر علاقهمند و خلاق باشد، بسیار مهم است که ما آنچه را که او دوست دارد انجام دهد، پرورش دهیم و او را به شکلی که خودمان میخواهیم، قالبریزی نکنیم.
در برخی فرهنگها، یک تصور نادرست وجود دارد که میگوید پسرها نباید ذهن خلاق داشته باشند، آشپزی کنند، یا رقصنده شوند، زیرا این کارها بیش از حد زنانه است.
اگر بخواهید کنترل کنید که پسرتان چه چیزهایی را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، فقط او را از خود دور خواهید کرد. او را همانطور که هست بپذیرید و همیشه به او یادآوری کنید که نیازی نیست برای راضی کردن دیگران یا حتی شما زندگی کند، بلکه باید آنچه را که خدا از او میخواهد، انجام دهد.
پسرتان را تشویق کنید تا احساسات و عواطف خود را به شیوهای سالم و خلاقانه پردازش کند.
یک جملهای به ذهنم رسید که به این شکل است:
«فرزندان خود را برای دنیایی آماده کنید که در آن بزرگ خواهند شد، نه برای دنیایی که شما میخواهید در آن بزرگ شوند.» هیلاری گروئنر
بسیاری از مادران اثرات دنیای تاریک امروزی را میبینند و دچار وحشت میشوند. خودم هم این تجربه را دارم. اما پسرتان از ترس شما نسبت به تغییرات دنیا چه چیزی به دست خواهد آورد؟
اینکه مادر اعتقاداتش را الگو قرار دهد یعنی به جای اینکه باورها و اعتقادات خود را به پسرش تحمیل کند، او باید با رفتار، عمل و شیوه زندگی خود به پسرش نشان دهد که اعتقاداتش چقدر ارزشمند است. به عبارتی، مادر به جای اینکه فقط در مورد باورهایش صحبت کند یا از پسرش بخواهد که حتماً مطابق آن عمل کند، خودش باید نمونهای از زندگی بر اساس این باورها باشد.
مثلاً:
با مهربانی، صداقت و فروتنی رفتار کند.
در لحظات سخت به خدا توکل کند.
در تصمیمگیریها از ارزشهای دینی خود پیروی کند.
این کار به پسرش اجازه میدهد که آزادانه ایمان را بپذیرد و درک کند، نه اینکه احساس کند مجبور است به خاطر رضایت مادر به آن عمل کند.
به جای واکنش نشان دادن به روند نزولی جامعه و فرهنگ با محافظت بیشتر، باید با تدبیر و استراتژی عمل کنیم.
اینجاست که اهمیت دارد خانه شما به مکانی امن در زندگی فرزندتان تبدیل شود.
منظورم از “امن” این نیست که آنها هرگز سختیها را تجربه نکنند یا از هر چیزی در دنیا محافظت شوند. منظورم این است که خانه آنها (یعنی خانه والدینشان) جایی باشد که وقتی اوضاع سخت میشود، به آن پناه بیاورند. مکانی بدون قضاوت که همیشه آنها را بدون توجه به کاری که انجام دادهاند، میپذیرد.
اگر اکنون فرزند پیشنوجوان یا نوجوانی دارید، میدانید که چقدر این موضوع میتواند دشوار باشد. اما ناامید نشوید.
به احتمال زیاد آنها در مقطعی از زندگیشان سرکشی خواهند کرد. اما میزان این سرکشی کاملاً میتواند به واکنش شما به آن بستگی داشته باشد.
وقتی اعتقاداتمان را به مجموعهای از قوانین و “بایدها” تبدیل میکنیم، به جای اینکه آن را به انتخابی آگاهانه برای خودمان تبدیل کنیم، زیبایی هدیه اختیار و اراده آزاد را از آنها میگیریم.
اعتقادات واقعی و زیستن در آن، رویدادی است که در بزرگسالی رخ میدهد. تصمیم برای نجات، تصمیمی اساسی در زندگی آنهاست و چه این تصمیم را در ۵ سالگی بگیرند، چه در ۱۰ سالگی، آنها تا زمانی که بزرگتر شوند قادر نخواهند بود به طور کامل وسعت و عمق ایمان خود را درک کنند.
به همین دلیل، پرورش ایمان آنها در سنین مناسب و با روشهای مناسب، تأثیر بسیار زیادی بر تصمیم آینده آنها برای پیروی از اعتقادات خواهد داشت.
هرچند این ممکن است برای هرکس متفاوت باشد، اما اطمینان حاصل کنید که تقویت زندگی معنوی فرزندانتان با اجبار همراه نباشد، بلکه همراه با حمایت و پرورش باشد. یکی از راههایی که میتوانیم این کار را انجام دهیم، الگو قرار دادن ایمان خودمان است. فرزندانمان با چشمانی باز ما را تماشا میکنند.
در اینجا چند راه وجود دارد که میتوانید جهتگیری معنوی را بدون اجبار برای زندگی فرزندانتان اجرا کنید:
جلسات خانوادگی دعا و نیایش: جایی که همه میتوانند آزادانه قلب خود را به اشتراک بگذارند، درباره سختیها و قدردانیهایشان صحبت کنند.
دعا کردن با هم: آنها را به دعا کردن تشویق کنید، اما هرگز مجبورشان نکنید.
دعای قبل از خواب و زمان داستانگویی: یک روال روزانه ایجاد کنید که شامل دعا و داستانخوانی قبل از خواب باشد.
بحث درباره روز: یکی از کارهایی که ما در تلاشیم در برنامه خواب پسر ۸ سالهمان پیاده کنیم، صحبت کردن درباره اتفاقات خوب و سخت روز و همچنین چیزهایی است که برای آنها شکرگزاریم.
این روشها کمک میکنند تا ایمان و معنویت فرزندانتان به شکلی طبیعی و حمایتی رشد کند.
این رویکرد ذهن آنها را به سمت تفکر مثبت هدایت میکند و سپس دعا همراه با قدردانی از خدا برای اتفاقات خوب و پذیرش سختیها دنبال میشود.
آه، بارها در این مورد بهشدت شکست خوردهام. افسردگیام برایم یک نبرد همیشگی بوده و متأسفانه پسر بزرگم از آن آگاه بوده است.
در دوران مادری، برخی چیزها را نمیتوان تغییر داد یا جبران کرد، اما همیشه میتوان از هر لحظهای که بخواهید، سلامتی را به زندگیتان بازگردانید.
پسرتان ممکن است با کسی ازدواج کند که شبیه شما باشد. این واقعیت زندگی است، و به همین دلیل است که سالم بودن شما اهمیت بیشتری پیدا میکند.
یک زن سالم از نظر احساسی، جسمی، روحی، و ذهنی. هر چه که این برای شما معنا دارد، انجامش دهید. سالم بودن نهتنها برای خودتان، بلکه برای خانوادهتان نیز مهم است.
شما نمیتوانید از یک لیوان خالی چیزی بریزید، همانطور که نمیتوانید به پسرتان الگوی یک زن سالم باشید اگر خودتان سالم نباشید.
مادر بودن، خود به خود یک عمل ایثارگرانه است. در بیشتر روزها، خودتان در آخر قرار میگیرید و اشکالی ندارد—این بخشی از وظیفه است. هرچه زودتر این را بپذیرید، بیشتر میتوانید از آن لذت ببرید و کمتر احساس ناامیدی کنید.
این به این معنا نیست که نباید از خودتان مراقبت کنید یا به خودتان توجه کنید، بلکه از طریق سالم بودن، میتوانید بهتر به خانوادهتان خدمت کنید و از آنها به شیوهای که نیاز دارند، محافظت کنید.
پسرتان به شما نیاز دارد و تا روزی که زندهاید به شما نیاز خواهد داشت. او نیازی ندارد که شما او را از هر سختی محافظت کنید یا همیشه قدمهایش را هدایت کنید، بلکه نیاز دارد که شما برای خودتان و برای او سالم باشید.
پیوند بین مادر و پسر رابطهای قوی و تأثیرگذار در زندگی فرزند شماست. با این امتیاز، که قطعاً یک امتیاز است، بسیار با احتیاط برخورد کنید. ما قدرت زیادی داریم در اینکه پسرمان چگونه به خود نگاه کند، چه کسی را بهعنوان همسر آیندهاش انتخاب کند، و چگونه فردی با ایمان باشد.
او را تقویت کنید، اما بیش از حد مراقب و محافظ او نباشید. او را محافظت کنید، اما همه کارها را برایش انجام ندهید. او را به سمتی که باید برود هدایت کنید، اما او را به آنجا نبرید. این کار خداست.
wordfromthebird.blog
January 30, 2019, Hillary Gruener